آرتين جونآرتين جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
آشنايي مامان وباباآشنايي مامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آرتين عشق مامان و باباش

37 هفتگیت مبارک

شازده کوچولوی مامان سلام الهی قربونت بشم امروز 37 هفته است که با من هستی و چه همراه خوبی برام بودی و هستی. پسر گلم ممنون که انقدر خوب بودی و توی این مدت اصلا مامانی رو اذیت نکردی . واقعا لطف خدای مهربون شامل حالم بود که دوران بارداری خیلی خوبی داشتم و ایشالا هفته دیگه آرتین گلم میاد توی بغلم. دیروز که رفتیم پیش خانم دکتر گفت سه شنبه 5 فروردین برم بیمارستان تا پسر گلمو از توی دلم در بیاره و بذاره توی بغلم ... خیلی خیلی خوشحالم و برای دیدنت لحظه شماری میکنم . عزیزم این چند وقت که توی خونه بودم واست اینا رو درست کردم : این حیوانات انگشتی که قراره بعدا من و تو وبابایی کلی باهاشون بازی کنیم : ...
26 اسفند 1392

استراحت در خانه

دردونه ی مامانی سلام دیروز دوباره با هم رفتیم دکتر و من بازم صدای اون قلب کوچولوت رو که تند تند میزنه شنیدم . خانم دکتر مهربون وقتی فهمید مامانی این روزا همش کمر درد داره و خیلی هم وزن اضافه نکرده ، واسم استراحت نوشت و گفت این ماه آخرو باید خونه بمونم و خوب تغذیه و استراحت کنم تا پسر گلم هم خوب رشد کنه . خب امروز رو با هم رفتیم سرکار تا مامانی کارهاشو تحویل همکاراش و البته دایی مجید بده و از اونا خداحافظی کنه . خیلی خوبه که دایی مجیدت باهام همکاره اینطوری خیالم از کار خیلی راحته . تا ظهر اداره بودیم و بعدشم رفتیم خونه یکی از همکارای مامان که اونم 2ماه پیش صاحب یه پسر بانمک شده بود و بعدشم که رفتیم خونه آقاجو...
5 اسفند 1392

سیسمونی 4

سلام نفس مامان و بابا اینم عکسای اتاقت : حلقه نمدی اسمت که تهمینه جون زحمتشو کشیده و خیلی خوشکله کمدت و تابلوهای نمدی خوشکلت: اینم یه تابلو نمدی که آرزو جونم واست درست کرده و منو کلی سورپرایز کرد باهاش: راستی لوستر اتاقت حاصل یه همکاری سه نفره است . هیولاهای خوشحال رو خاله تهمینه درست کرده و بقیه اشو من و بابایی با هم و با کلی عشق درست کردیم . راستش وقتی سفارشای نمدیت رسید دستم خیلی سر ذوق اومدم واسه همین خودمم سفارش پارچه نمدی دادم و قصد دارم واسه پشه بند بالای تختت خودم تکه دوزی کنم . عسلم امیدوارم تو هم از اتاقت خوشت بیاد ... خیلی دوست دارم ...
3 اسفند 1392

اتاقت آماده شد هورااااااا

آرتین جونم دیشب بالاخره سرویس خوابت رو آوردند و چون سر هم کردن تخت و ویترینت با خودمون بود ، آقاجونت و بابایی با کمک هم سرهمش کردند. مادرجون و زن دایی (معصومه جون ) به همراه شیدا و آرشا هم اومده بودند که توی چیدن وسایل کمک کنند . خلاصه با کمک همه اتاقت دیگه حاضر و آماده است و فقط تو رو کم داره . الهی قربونت برم از دیشب تا حالا من و بابایی همش میریم توی اتاقت و تو رو اونجا تصور میکنم ..نمی دونی چه لذتی داره واسمون . سر فرصت از اتاقت عکس میگیرم و میزارمشون اینجا . خیلی خیلی خیلی دوست دارم عزیزدلم ...
29 بهمن 1392

سیسمونی 2

عسل مامانی امروز 28 هفته است که با من هستی الهی قربونت بشم . از دیروز که بابایی رفته عسلویه تو هم کمتر وول میخوری لابد تو هم مثل مامانی دلت واسش تنگ شده پسر مهربونم . خیلی واسم جالبه که هروقت بابایی زنگ میزنه یا من دارم درموردش حرف میزنم تو فوری تکون میخوری و نمیدونی بابایی چقدر ذوق میکنه وقتی این کارتو بهش میگم . خیلی خیلی دوست داریم . خب امروز میخوام عکس یه سری دیگه از وسایلتو بذارم اینجا . امیدوارم تو هم ازشون خوشت بیاد نفسم : لباس های سایز صفر(الهییی )    سایز یک پیش بندها  کیسه آب گرم قنداق فرنگی  سرویس لحافت  پرده اتاقت که مادرجون واست دوخته ...
23 دی 1392
1